گاهی شب ها این طوری ست که تو دلگیری ... یک استرسی هست توی دل ات ... گاهی وقت ها این طوری ست که یک اتفاقی اصلن برایت اهمیت ندارد ... اصلن برایت مهم نیست ... اما یکدفعه ... نا گهانی ... تمام وجودت آشوب می شود ... برایت مهم می شود ...

یک شکلاتی داشتم ... یعنی دارم ... از مکه برایم آورده بود ... دوست قدیمی ام آورده بود ... می گفت متبرک است به خانه ی خدا ... به دعا ... می گفت آرزو کنی و بخوری شکلات را ... برآورده می شود آرزویت ... دلم نیامده بود سر آرزوهای بی خودی بخورمش ... منتظر بودم که یک چیزی از ته دل از خدا بخواهم ... من بالاخره بعد از مدت ها یک آرزوی گنده دارم ...

برای من ... خیلی خیلی خیلی ... دعا کنید ... خواهش می کنم ...

امضا.