آدم های مرده را نمی شود زنده کرد ... وبلاگ مرده هم ... زنده بشو نیست ...

یک سال و چقدر گذشته مهم نیست ... این که یک سری آدم! آمدند و زدند و قلم شکستند و جوهر خودکارم را خشکاندند ... این هم مهم نیست ... اصلن سطرهای پنهانی ... این صفحه ... این لینک ... شازده کوچولوی بالای نوشته ها ... حس امن و خوب این جا که یک شبه خشکید ... هیچ کدام مهم نیستند ... دلم یک لحظه پنهانی نوشتن خواسته بود که یادم آمد آدم! هایی هستند که پنهانی بودن لحظه های من را دزدیدند ... باشد ... این هم مهم نیست ... مهم نیست ... این جمله بهترین جمله ی این روزهای من شده ... خوشبختم و آن قدر زندگی این یک ساله ام را دوست دارم که نیازی به پنهانی بودن هیچ سطر و صفحه و دفتری ندارم ... خوشبختم و هر جا دلم بخواهد دوست داشتن را به صدای بلند می نویسم ...

گفته بودم شاید بشود یک وبلاگ مرده را زنده کرد ... ولی هیچ خطی این صفحه را نفس دوباره نمی بخشد ... این ها را نوشتم از سر دلتنگی ... شما جدی نگیرید ...